157th - big desision

ساخت وبلاگ

 

         

امروز صبح قرار بود زود بیدار شم که برم عکسم ُ بگیرم ُ کارای پاسم ُ کنم، منتها

نتونستم ُ دیدم تا برم اونجا بسته چون پنج شنبه ست زود می بندن و واقعیتش

این که اصلنم حوصله حاضر شدن ُ بیرون رفتن نداشتم  این شد که برگشتم تو

تخت ُ خوابیدم :)) 

بعد با چی بیدار شدم؟ با صدای زنگ خونه مون که فهمیدم پستچیه و دعاهام رو

آورده :)) دیگه از خواب دل کندم ُ رفتم سراغشون.. با مامان ُ برادرم خوندیمشون

یه جاهاییش ُ متوجه نشدم که دونه دونه عکس گرفتم ُ از خانومه پرسیدم گفت

که شب بهم توضیح میده. مشکلی که ایجاد شد اینه که یکیشون ُ که چسب 

داشت اومدم با چاقو پاره کنم یه قسمت کوچیک کاغذ که روش دعا نوشته بود

پاره شد   ولی باز خداروشکر جدا نشد. دعاشم انگار با زعفرون نوشته بود..

نمی دونم دیگه اگر مشکل ایجاد کنه شاید دعا رو تو تلـه بم بده خودم دوباره

بنویسمش. یه دعاییم بود بینشون که نوشته بود برای گشایش بخت!! من 

گشایش بخت نخواسته بودم خودش گفته بود در کنار باطل السحر باید گشایش

هم بگیری که راحت باز شه. ولی برادر من که تجربه ی گرفتن دعا داره همیشه

میگفت که گرفتن دعا تاوان داره یعنی خودش چشیده بود که میشه با دعا کاری

رو انجام داد ولی عاقبت خوشی نداره پشیمونی به بارمیاره و امروز به طور مفصل

بام صحبت کرد ُ از تجربیاتش گفت که چه اتفاقاتی براش افتاده و نفس عمل جادو

و دعا رو برام توضیح داد. و من خب واقعا دلم نمیخواد راهم با دعا باز شه که بعدشم

بخوام تاوان بدم ُ پشیمونی به وجد بیاد! مثلا اینکه با این دعای گشایشی که بهم

داده ازدواج کنم حتی با ا.ف یا کسی که میخوام بعدش بدبخت شم!! ازدواجمون

موفق نباشه یا اتفاقای خیلی بد بیفته. من البته به حرف برادرم صد در صد ایمان

ندارم چون یه مقدار زیادی پارانوئیده و اغراق میکنه ولی سنش زیاده جای پدرمه

و تجربیاتش خیلی از من بیشتره. میخوام باطل السحرا و حصار رو انجام بدم ولی

برای باقی دعاها مثل باد پری و گشایش یه تحقیق درست حسابی انجام بدم.

برادرم خودش میگفت یکی از آشناهامون که دعانویس حرفه ای بود و چندتا

دعانویس دیگه گفتن که انجام دادن هرکاری با دعا عاقبت خوش نداره و توصیه

هم کردن که نکند اینکارو. ولی این خانومی که من الان ازش دعا گرفتم وقتی

این ُ بهش گفتم گفت که نه اینطور نیست فقط وقتی برای عمل منفی مثل

ویرون کردن زندگی کسی دعا بگیری بده و اینا. ولی حتی توی سریالی که

می بنم اپیزودی نیست که توش نگن " Every magic comes with a price "

البته این ُ بشتر برای جادوهای شیطانی میگن. من ندیدم اون پری آبی که

جادوی خوب داره این ُ بگه! یا اگه هم گفته الان یادم نیس.

دارک مجیک کلا خب بده. ولی وقتی از یه نفر که نمیشناسی دعا میگیری

چه میدونی اون فرد با چه نیرویی و با کمک گرفتن از چه کسی دعا میده بت؟؟

اینجاست که آدم رو نگران میکنه.

این خانومه میگفت تو گشایش نگیری راهت باز نمیشه. من میخوام راهم باز

شه ولی از عواقبش میترسم. واسه همین باید تحقیق کنم.. نمی دونم از کجا..

از کی.. ولی باید تلاشم ُ کنم نمیتونم دست رو دست بذارم..

شاید باید از قرآن شروع کنم.. همچین همین قرآن هم تفسیر داره تفسیرها 

متفاوته و برداشتی که میشه ازش کرد متفاوت. IDK ولی این قضیه شوخی نیس.

یه جورایی دوست دارم خودم علمش ُ تا یه حدی به دست بیارم که بتونم خوب و

بد رو از هم تشخیص بدم. چون همیشه اعتقاد داشتم و دارم که اگر میخوای

کاری درست انجام بشه باید خودت انجامش بدی ولی این دیگه یه چیز ساده نیست

یه چیز بزرگه.. باید بگردم تحقیق کنم ول آخر با فکر خودم و درات خودم تصمیم

بگیرم که چه جوری نیروی معنوی پدا کنم و از اون طریق بتونم بفهمم که باید 

چیکار کنم.. مثلا کتاب راز اسکاول شین کتابای اشو میتونه کمکم کنه با کائنات

هم سو شم یا همین چاکراها یا همون بلاگ که ویلدا بم داد .. اینا میتونن کمکم

کنن..

خب.. این از این.

نصفه شب رابینز پی ام داده بود ُ من ُ دعوت کرده بود خونشون امروز برا تولدش

- که چند روز پیش بود من روز قبلش دیدمش کادوهاش ُ بهش دادم ُ بردمش کافه -

میخواستم تولد خانوادگی بگیرن با چنتا همسایه هاشون مجلسشونم زنونه بود.

اون روز که دیدمش بم گفت دوس داره دعوتم کنه ولی انگار میترسید منم چیزی

نگفتم تا اینکه پی ام داد. ولی خب خیلی دیر. من صبح دیدم پی امش ُ فکر کنم

و یکی به خاطر اینکه اینا رقصشون خیلی خوبه خیلیم به رابینز گفتم بم رقص

اینا یاد بده توجه نشون نداده منم اگه میرفتم ضایع میشدم خب . حالا با خودش

راحتم با خواهر و مادر و همسایه هاشون که راحت نیستم! 

یکی دیگه انکه خودش با ترس ُ لرز دعوتم کرد میترسید اومدنم داستان شه

منم خب میترسم برم ُ خانواده ش ناراحت شن به هرحال جَوِش صمیمی بود

و من شاید میرفتم awkward میشد. از طرفیم چون شوهرش خیلی پشتم

حرف زده و گفته ارتباطت ُ قطع کن با ونرا نمیخوام زیاد دور و برش باشم..

نمیتونم ازش بکنم بهترین دوستمه ولی نمیخوامم برم خونشون .. البته 

خونه ی مادرش جشن گرفتن.. و این که کلی دوره خونه مادرش و کلیم

طول میکشید تا حاضر شم ُ برم ُ بیام خسته میشدم از ترجمه میموندم.

ترجمه خیلی برام مهمه باید انجام بدمش حتما.

به هرحال برام ارزش داشت که دعوتم کرد ولی قسمت نبود برم. دوستم 

ندارم دیگه برم خونه ش به هیچ وجه. نمیخوام شوهرش بگه اومد خونه من ُ

منتش ُ بذاره سرم ُ گـه خوریم ُ کنه. خیلی گند زد به دوستیمون.. 

ولی خب سعی میکنم وقتایی که نیرا نیست یا اصلا هست اون ُ دعوت کنم

خونه مون. اون بیاد بهتره. یا بیرون بریم. اصلا به رفتن به خونه ش حس خوبی

ندارم..

بعد اینکه باید اعتراف کنم لاک گلیتری خوووشگل mermaid ـطورم هم دلم ُ داره

میزنه :)) ول هنوزم دوسش دارم. چکار کنم تنوع طلبم. و خب باید پاکش کنم

برم حموم غسل کنم و کارای باطل کردن دعام ُ انجام بدم.

چیز دیگه هم اینکه I'm completely broke . از نظر مالی واقعا داغونم چندتا

از دوستام ُ باید ببینم ولی فکر نکنم این ماه بتونم! چون باید باشگاهم ثبت نام

کنم.. ولی زود باید برم دنبال فراگیری کاشت ناخون ُ نهایتا کار. نمی دونم مادرم

اجازه بده برم آرایشگاه کار کنم یا نه. خدا کنه اوکی شه برم. واسه تجربه م خوبه..

راضیش کنم یه آرایشگاهی که به نظرم محیطش سالم تره برم مادرمم بیاد ُ 

ببینه خانومه رو خیالش راحت شه. بشم میگم بعد یه مدت که را افتادم  خودم

تو خونه کار میکنم. ولی as I said before باید شرایطمم اوکی باشه خب.

کاشت ناخون یه سری وسیله میخواد و یه محیط کوچیکم شده مثل یه قسمتی

از هال یا اتاق که واسه خودم باشه و یه میز. میخوام اول برم یه مدت آرایشگا 

کار کنم راه بیفتم مشتریا خودم ُ داشته باشم و جذب کنم و یه مقداری پول درآرم

که اولا از این درموندگی نجات پیدا کنم دوما بتونم وسیله مسیله بخرم نمی دونم

خانواده م چقدر تو این زمینه کمک مالی میکنن بم. چون واسه سفریم که میخوایم

بریم به مادرم گفتم یه مقدار قابل توجهی بم پول قرض بده خرید اینا کنم بعد کار

میکنم زودی پولش ُ پس میدم..

نوشتن عالیه اکثر اوقات اولش سخته که شروع کنم ولی حالم ُ خوب میکنه.

چیز دیگه راجع به درس خوندن ُ کارای درسی و وظایف هم اینه که اوبش شاید

حس کنم ممکنه بمیرم اگه شروعشون کنم   ولی وقتی شروع میکنم سریع

میفتم رو غلطک ُ خوب انجامشون میدم ُ دیگه نمیخوام بیخیالشون شم 

بعد نوشتن هم باعث میشه تکلیفم با خودم مشخص شه خوب فکر کنم یه

جور حرف زدن با خودمه فکر کنم قبلنم گفتم که اینطوری میتونم تصمیمای

خوبی بگیرم ُ آرامش پیدا کنم 

چیز دیگه راجع به نوشتن اینه که من همیشه تو همه چیز سعی کردم خودم

باشم عنی اورجینال.  همیشه هم موفق بودم چرا؟ چون خلاقیت دارم.

ولی خب همه واسه شروع حرکتشون به یه motivation و inspiration احتیاج

دارن ممکنه کس دیگه انقدر روم تاثیر بذاره که بشه inspiration ـم و حتی

خودمم متوجه نشم. مث اون پست شماره 154th که با اینکه خود خودم بودم

حرفام کپی نبود افکار اصیل و احساسات عمیق خودم بود ولی انرژی مثبتم ُ

از کس دیگه گرفته بودم که خب یه مقداری شبیه حرفای یکی از دوستام شد

ولی سعی میکنم برگردم به خود اصلیم انرژی مثبتش رو طرز بیانم تاثیر نذاره.

توصیه من به همه همینه خودت باش مگه خودت چشه؟ شده مثلا من بیام

اینجا راجع به یه چیزی بنویسم تک به تک خواننده هام ُ دیدم افتادن دنبال اون

مسئله و راجع بش حتی بلاگشونم نوشتن. اینا ناراحت کننده نیس خوبه 

و طبیعیه as long as اینکه کنترل شده باشه دیگه زیاده روی نشه که بشه

تقلید. بعدم این پیدا کردن خود اصلیت ُ زدن حرفای دلت انقدر لذت بخشه که

هیچ کپی ای جاش ُ پر نمیکنه پس بیایم همگی با هم خودمون باشیم 

 

الان میخوام برم یکم میوه بخورمُ به ترجمه م برسم ^_^ اپیزود 5ـم فصل

دوم OUAT رو دیدم امرو ، خوشم نیومد  از این دکتر ویل حتی زمانی که

تو TVD بود هم متنفر بودم -_-

Venera 💖...
ما را در سایت Venera 💖 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8venerab بازدید : 65 تاريخ : پنجشنبه 30 دی 1395 ساعت: 21:00